یک لحظه هایی هست، آن آخرهای شب، که چراغ ها را خاموش کرده ام؛ توی سکوت وسط پذیرایی دراز کشیده ام و صدای یخچال را می شنوم که خاموش و روشن می شود، صدای باز و بسته شدن دری از واحد های طبقه های پایین تر، و صدای راه رفتنشان توی خانه را، از این شانه به آن شانه می شوم و شاید ماشینی در یکی از خیابان های اطراف با سرعت می گذرد، که پرده ها را کشیده ام . و زل زده ام به پنجره های ساختمان رو به رو و چراغ های زردشان، که منتظر می شوم چراغ را خاموش کنند و بعد بخوابم. می خواستم بگویم آن لحظه ها را دوست دارم ، لحظه های حقیقی زندگی منند، لحظه های نزدیک من به خودم .

باید نشانی ام را از تو بپرسم

Now I’m looking for you, or anyone like you

تحمل تنهایی تحمل ناپذیر

های ,لحظه ,ها ,خاموش ,چراغ ,صدای ,ها را ,ام و ,لحظه های ,و صدای ,کشیده ام

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اموزشکده deltalaw آموزشگاه زبان انگلیسی آرموت دانلود جزوه و خلاصه کتاب pdf Online Maktab از دریچه ی چشم من علم پزشکی راهنمای جامع شهروندان استان زنجان خانه زیبای من دانلود سریال the flash با لینک مستقیم